گنج حضور با پرویز شهبازی برنامه 933
53 بار بازدید -
پارسال
-
گنج حضور برنامه شماره: 933
گنج حضور برنامه شماره: 933
اجرا: پرویز شهبازی
23 شهریور 1401
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷
که بپرسد جزِ تو خسته و رنجورِ تو را؟
ای مسیح! از پیِ پرسیدنِ رنجور بیا
دستِ خود بر سرِ رنجور بنه که چونی؟
از گناهش بمیندیش و به کین دست مخا
آنکه خورشیدِ بلا بر سرِ او تیغ زدهست
گستران بر سر او سایهٔ احسان و رضا
این مقصّر به دو صد رنج سزاوار شدهست
لیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزا
آن دلی را که به صد شیر و شِکَر پروردی
مچشانش پس از آن هر نَفَسی زهرِ جفا
تا تو برداشتهای دل ز من و مسکنِ من
بند بِسکُست(۱) و درآمد سویِ من سیلِ بلا
تو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنمایی
سپهِ رنج گریزند و نمایند قفا(۲)
به طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟
از همانجا که رسد درد، همانجاست دوا
همه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همه
کی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟
ای تو سرچشمهٔ حیوان و حیاتِ همگان
جویِ ما خشک شدهست، آب از این سو بگشا
جز ازین چند سخن در دلِ رنجور بماند
تا نبیند رخِ خوبِ تو نگوید به خدا
(۱) سُکُستَن: گسستن، گسیختن
(۲) قفا نمودن: پشت کردن، گریختن
پارسال
در تاریخ 1402/04/03 منتشر شده
است.
53
بـار بازدید شده