سریال گودال قسمت ۲۶۷

نیما افشارنادری
نیما افشارنادری
2.4 هزار بار بازدید - 4 سال پیش - سریال گودال قسمت 267 دوبله
سریال گودال قسمت 267 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکی https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCmu9... لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم می‌رسند؟ مژگان زلیخا را می‌کشد؟ https://youtu.be/kcBp2BUALz0 داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو می‌رود؟ وارتلو فدا می‌شود؟ https://youtu.be/xszDBYpVIXk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ بعد از اینکه سلیم گودال را ترک می کند، چاعتای به همراه بادیگارهایش وارد محله می شود. از سر کنجکاوی نگاهی به قهوه خانه می اندازد و به آکین می گوید:« یوجل ازت برام حرف زده. خیلی کمکش کردید درسته؟» آکین حرفش را تایید می کند و چاعتای ادامه می دهد:« پس ما خوب با هم کنار می یایم. آدمای منفعت طلب و عاقل خیلی خوب با من به توافق می رسن.» آکین می گوید:« شما خیلی زود فکر کردید که منو می شناسید. راستش خود من هم درمورد شناخت خودم مطمئن نیستم. اگه چند روز پیش اومده بودید باهاتون همکاری می کردم ولی حالا برای اینکه از اینجا برید هر کاری از دستم بربیاد انجام می دم. از اون راهی که اومدید برگردید چون خانواده ی من جلوی شما سر خم نمی کنه.» چاعتای موقع رفتن به او می گوید:« شما پدربزرگتون رو دوست داشتید؟ طبق شنیده هام خدابیامرز شما رو خیلی دوست داشته.» قیافه ی آکین درهم می رود و چاعتای با پوزخندی آنجا را ترک می کند. دکتر به سلیم زنگ می زند و درباره ی جواب تست دی ان ای می گوید:« خبرها اصلا خوب نیست. متاسفانه جسد متعلق به یاماچه.» سلیم با بهت شروع به گریه کردن می کند و جومالی ناباورانه به او نگاه می کند. وارتولو به دکتر نزدیک می شود و دکتر که به خواسته ی او اطلاعات دروغ به سلیم داده می گوید:« امیدوارم متوجه باشید دارید چیکار می کنید.» چهر ی وارتولو درمورد کاری که کرده مطمئن به نظر می رسد. چند روز پیش در همان روزی که چاعتای دستور کشتن یاماچ را به ماهسون داده، ماهسون به بهانه ی دیدن مادرش به خانه ی وارتولو می رود. وارتولو ابتدا روی او اسلحه می کشد و با یادآوری دشمنی های قدیمی دعوا می کند اما بعد وقتی که حرف یاماچ وسط می آید به ماهسون گوش می دهد. ماهسون می گوید:« یاماچ سعی داره خودشو به کشتن بده. نمی تونیم بذاریم همینجوری پیش بره.» وارتولو فکری می کند و می گوید:« یاماچ به وقتش منو کشته بود حالا هم نوبت منه که اونو بکشم.» او که ضیا را در جایی زندانی کرده به ماهسون تحویل می دهد و ماهسون ضیا را بی هوش می کند و پنهانی او را به انباری که قرار است یاماچ در آنجا کشته شود می برد. هنگام عملیات ماهسون در انبار یاماچ را بی هوش می کند و جای او را با ضیا عوض می کند. ماهسون ضیا را در کامیون منفجر می کند و یاماچ را صحیح و سالم از انبار خارج می کند. سپس او و وارتولو و مدد، یاماچ را به زندانی که در زیرزمین گودال وجود دارد می برند. ماهسون به اینکه قرار است یاماچ را در زندان نگه دارند اعتراض می کند و وارتولو به او می گوید:« تو کاری که باید می کردی رو کردی. برو.» بعد از رفتن ماهسون آنها یاماچ را که هنوز بی هوش است در زندان رها می کنند. حالا بعد از تماس دکتر با سلیم، وارتولو از بیمارستان خارج می شود و به طرف زیر زمین حرکت می کند. در زیرزمین او رو به روی یاماچ که دیگر به هوش آمده می ایستد و نگاه بی مهری به او می اندازد.
4 سال پیش در تاریخ 1399/11/27 منتشر شده است.
2,431 بـار بازدید شده
... بیشتر