لب ما و قصه ی زلف تو، چه توهمی چه حکایتی (سیدمهدی حسینی) - یا مهدی
981 بار بازدید -
4 ماه پیش
-
لب ما و قصهی زلف
لب ما و قصهی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه سخاوتی!
به نماز صبح و شبت سلام! وَ به نور در نَسَبت سلام!
و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی!
وسط "الست بربکم" شدهایم در نظر تو گم
دل ما پیاله، لب تو خم، زدهایم جام ولایتی
به جمال، وارث کوثری، بخدا حسین مکرری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی! چه اصالتی!
"بلغ العُلی به کمالِز تو "کشف الدُجی به جمالز تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دوچشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی!
تو که آینه تو که آیتید، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی
زد اگر کسی درِ خانهات، دل ماست کرده بهانهات
که به جستجوی نشانهات، ز سحر شنیده بشارتی
غزلم اگر تو بسازیام ، و نیام اگر بنوازیام
به نسیم یاد تو راضیام نه گلایهای نه شکایتی
نه، مرا نبین، رصدم نکن، وَ نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن! تو که از تبار کرامتی
4 ماه پیش
در تاریخ 1402/12/08 منتشر شده
است.
981
بـار بازدید شده