کارتون امفیبیا فصل 1 قسمت 33

donyayefilmocarton
donyayefilmocarton
20.3 هزار بار بازدید - 3 سال پیش - یک روز عان در مغازه
یک روز عان در مغازه کار میکرد و اندی که زن اسپرینگ بود اولین روزش بود که در بازار کار میکند و اسپرینگ از اندی میترسید و عان گفت چرا از اندی جدا نیمیشی اسپرینگ گفت من از اون میترسم و اگه از او جدا بشم خیلی عصبانی میشود و عان گفت من کمکت میکنم تا جدا بشی از اندی و عان یک نامه جدایی نوشت و برای اندی فرستاد و اندی خیلی صورتش ترسناک شد و اسپرینگ خیلی خوشحال شد که از اندی جدا شده و وقتی بری داشت با توت های مهتابی میرفت به مغازش اسپرینگ به بری خورد و کل میوه های مهم ریخته شدند و بری عصبانی شد ولی بری خوب رفتار کرد و بری رفت خانه خودش و عان و اسپرینگ را نفرین کرد چون میوه ها مهم را عان و اسپرینگ خراب کرده بودند و وقتی عان و اسپرینگ از خواب بیدار شدند متوجه نفرین شدند و پدربزرگ به عان و اسپرینگ گفت که نفرین شدند و پدربزرگ از عان اسپرینگ پرسید که کسی را دیروز ناراحت نکردند و عان و اسپرینگ فکر کردند کار اندی است و اندی امد به خانه انها و اسپرینگ گفت مرا قایم کنید و عان اسپرینگ را برد پیش اندی و اسپریگ از اندی مذرت خواهی کرد و خواهش کرد که نفرین ها را بردارد و اندی گفت که من شما را نفرین نکردم و اندی کاری کرد که بتواند کسی که عان اسپرینگ را نفرین کرده را پیدا کند و بری را پیدا کردند و بری دلیل نفرین کردن عان و اسپرینگ را گفت و نفرین را بر نداشت و عان اسپرینگ را نبخشید و اندی نفرین ها را از روی عان و اسپرینگ برداشت و روی بری گذاشت و بری خواهش کرد که اندی نفرین را بردارد و اندی بری را بخشید و نفرین را برداشت و عان اسپرینگ رفتند خانه خودشان
3 سال پیش در تاریخ 1400/03/05 منتشر شده است.
20,348 بـار بازدید شده
... بیشتر