رمان ماه خونی! | رمان مشترک! |sakora school |جئون آیسا | رمان در کپشن

✞ᵕ̈ᴶᵉᵒⁿᴀɪꜱᴀᵕ̈✞
✞ᵕ̈ᴶᵉᵒⁿᴀɪꜱᴀᵕ̈✞
227 بار بازدید - پارسال - بنانا تو چت : آیسا
بنانا تو چت : آیسا آیسا جواب بدههه!پس فردا تولد ماریناستتت! آیسا تو چت : بچها رو جمع کن یه جشن تو کافه دانته بگیریم! بنانا تو چت : کافه دانته؟اک بهشون میگم پس فردا شب ساعت ۶ برن اونجا آیسا تو چت : خب باشه! فردا همه تو خونه اناهید به جز مارینا آناهید : خبب تقسیم بندی کنیم کی چی بیاره! رها : من مامانم کیک هاش خوشمزه هس!من کیک میارم؛-؛ الکس : بابام تو وسایل تزئینی کار میکنه وسایل تزئینی با من ویولت: من بلدم خوب ویالون بزنم موسیقی با من^^ آیاکو : منم گیتارم میارم کیکا: دسر ها با من#-# دیزی : ریسه های رنگی با منننن نیکیتا : امم..منم میتونم برم مارینا رو بیارم با کادو ها؛-؛ بنانا :منم هم راه نیکیتا:)" آرتین: هی بچها!صبر کنین!بعضیا میگن تو کافه دانته یه جن هست که روحتو به جایی وحشتناک میبره! نیکیتا: چ..چی؟من میترسم... آیسا : آرتین این چرت و پرت هارو باور نکن بابا باحاله ! همه بچها باهم میگن:آخیش! پس فردا ساعت ۵ و نیم نیکیتا : علو بنانا بریم دنبال بنانا بنانا : آره یک از پارت بعدی: مارینا سوپرایززززز! ب‌‌...ب..چها پشت سرتون..
پارسال در تاریخ 1401/12/21 منتشر شده است.
227 بـار بازدید شده
... بیشتر