فیک جانگ کوک ا.ت خون آشام می شود anjx پارت ۲

سلام امیدوارم خوش تون بیاد ^^ خونه ا/ت )) مامان . امتحان چطور بود ا/ت +خوب بود میا (خواهر ا/ت ). ا/ت با کوک آمدی؟؟؟ +آره میا .میشه بیای تو اتاق کارت دارم +لباسم رو عوض میکنم میام لباست رو عوض کردی و رفتی تو اتاق میا. اهم ا/ت میدونستی نباید نزدیک کوک بشی +*___* هان ؟؟؟ چرا؟؟ اون دوست منه از برادرم هم برام عزیز تره حالا تو میگی نزدیکش نشو×_× میا . ا/ت تو نباید نزدیکش بشی اون کراش منه( با داد) +×__× بهت هشدار دادم ا/ت ............. +این دختر چش شده رو کوک کراش زده *___* بیخیال بابا از زبان ا/ت لباسم رو عوض کردم و رفتم خوابیدم فردا)) از زبان ا/ت با تابیده شدن نور توی چشم هام از خواب بیدار شدم +عممم بزار ببینم ساعت چنده ... تازه دهه ×_× مامان. ا/ت نمیای؟ +اومدم مامان از زبان ا/ت لباسم رو عوض کرم رفتم روی میز +سلام میا. .... مامان . سلام بابا . سلام بچه ها . سلام +میا تو سلام کردن بلد نیستی؟ میا. بلدم اما به کسی سلام میکنم که لیاقت داشته باشه +عه عه بابا دیدی چشمم روشن نا سلامتی ازت نه ماه بزرگ ترم ها مامان . بسه +ببخشید... راستی مامان ساعت پنج من می خواهم برم بیرون مامان. با کی؟ .. چرا؟ +با کوک ... چون کار داریم میا . چیکار مثلا ؟ +اصلا به تو چه میا؟ میا . دختره ی پرو مامان. باشه برو حالا دعوا نکنین ساعت چهار )) لباسم رو پوشیدم می خو اسم برم بیرون که دیدم عه عه چشمم روشن ببین مامان کیا رو دعوت کرده من از این پسره بدم میاد مامان . عه ا/ت اونجاست ا/ت عزیزم بیا سلام کن +خدایا...چرا من؟ مامان . چیزی گفتی؟ +داشتم میگفتم که دارم میام +سلام من مین ا/ت هستم خانم یون . سلام ا/ت. خودت رو معرفی کن پسرم یون سوک. سلام منم یون سوک هستم مامان . خب ا/ت دخترم بیا بشین اینجا +مامان من کار دارم باید برم ببخشید .....وای خدا ساعت چهار و چهل و پنج دقیقه است الانه که کوک برسه اونجا یون سوک. کوک؟؟.. کوک کیه؟؟ +ببخشید این رو میگم اما به شما ربطی داره؟؟ یون سوک.... +مامان بابا من دیگه برم خداحافظ ......................... +ای پسره ی چندش وقتم رو گرفت دیر کردم خدا پنج و پنج دقیقه است خدا کنه نرسیده باشه .... نه مثل اینکه جدی جدی نرسیده _پس الان عمم پشت سرته +واییییی.... مردم پسر یکم در نظر بگیر حال منو _پسره؟؟ کدوم پسره؟؟ +ای خدا حالا دوساعت بیام توضیح بدم _بجنب +اون پسره یه عوضی هست هر روز هفته با یه دختره همون که تو دانشگاه هست یون سوک برای همین میگم امروز با مامان باباش اومده بود خونه مون و.... _بهش نزدیک نشو اون یه عوضیه +می دونم منم ازش دوری میکنم _خب تعریف کن + آها خب ... ماجرا از این قراره که توی خوابم طوری هست که یه پسر که مو هاش و چشم هاش صورتی هست رو رو به روی من میکشن و من هم براش به شدت گریه میکنم چهار تا مرد هم کنارم هستم و اون ها هم گریه میکنن توی خوابم من پنج تا دوست دارم آنها هر روز به من تاریخ ۲۹ آگوست ساعت ۰۰:۰۰ شب رو یاد آوری میکنن میگن اونها توی اون زمان به پیش من میان و گذشته ی من رو بهم میگن و توی اون زمان باید با یک نفر که دوستش دارم با هم برای اومدن شون دعا کنیم _خب تو کی رو انتخواب کردی ؟؟؟ +خب هنوز انتخواب نکردم _..... +..... _میگم چطوره من باهات باشم با هم دعا میکنیم +نمیدونم _وقت زیادی نداری ۲۹ آگوست دو روز دیگه هست +باشه بیا با هم دعا کنیم ۲۹ آگوست ساعت ۱۱:۳۰)) +اینجام خیلی شلوغه آخه الان هم وقت مهمانی بود ساعت ۱۱:۳۰ هنوز وقت دارم ... مامان من دارم میرم زنگ زدی به کوک _الو +سلام مشترک گرامی شما هک شده اید اگر می خواهید اطلاعات شخصی شما فاش نشود الان به خانه ی خانم مین ا/ت مراجعه کنید -خخخ ا/ت شمارت رو سیو دارم +نمک نریز بیا دیگه دو ساعته منتظرم _ولی تو که تازه از خونه آمدی بیرون کفشت رو هم هنوز نپوشیدی +تو..تو.. از کجا میدونی؟؟؟ _پشت سرت رو نگاه کن تلفن رو قطع کردی _سلام خدمت دوست عزیزم خانم ا/ت چه خبر +به به.. آقای جانگ کوک .... بجنب که دیر مون شده با سرعت باد رفتم سمت آلاچیق +واییییی سه دقیقه دیگه _نگران نباش نمی خورن مون که +دو دقیقه ... خدا من زنده بمونم تا پایان این _خیلی جو گیری ا/ت +عمته _ندارم +خالته _ ندارم +وا پسر پس تو چی داری؟؟؟ _ا/تتتتت +زهره ترک شدم بچه _ثانیه شماررر +نههههه _آرامش داشته باش .۱...۲...حالا +خدایا این پنج نفر رو برای کمک به من به زمین بفرست _خدایا همینی که ا/ت گفت ضرب در پنج +و همین طور خدایا لطفا به کوک هم یکم مغذ بده _و همینطور به ا/ت +خدا یا لطفا از زبان ا/ت داشتم دعا میکردم که یهو یه نور شدید رو حس کردم ولی الان شبه _ا/ت ... +بشین دعا کن _ا/ت +کوک مگه.... از زبان ا/ت با چیزی که دیدم خشکم زد اگه خوش تون اومد بگین ادامه بدم

• #بازی_و_سرگرمی
• #فیک
• #کوکی
• #پارت_۲