وانشات // سناریو

وانشات //سناریو
وانشات //سناریو
342 بار بازدید - 9 ماه پیش - موضوع : اگه بهشون بگی
موضوع : اگه بهشون بگی کلا حسی بهش نداری(به شوخی) کاراکتر ها : مایکی-باجی-چیفویو-کازوتورا . . مایکی: ا/ت : مایکی خیلی وقته میخام یچیز بهت بگم مایکی : چیزی شده ا/ت چان ؟ ا/ت : مایکی من ... اصن حسی بهت ندارم راستش فقط برای نزدیک شدن به برادرت باهات وارد رابطه شدم مایکی : سرما خوردی دریاکی؟ ا/ت : نه چطور مایکی: اخه داری هزیون میگی^^ کشیدت تو بغلش و سرشو تو گودی گردنت فروکرد و از شدت کیوت بودن بچم اعتراف کردی که شوخی بود . باجی : ا/ت :باجی.. میدونی .. من اصن حسی بهت ندارم دیگ نمیخام رابطمونو ادامه بدم باجی هم بدون حرفی رفت سراغ گوشیو گرفت بالای سرش باجی :تا نگی نمیدم و ما ا/ت کوچولو رو داریم که داره با صد زبان زنده و مرده دنیا میگ شوخی بود تا گوشیشو پس بگیره . چیفویو: ا/ت که کرمش گرفته بود رفت نشست روبروی بچم و با قیافه جدی گف :چیفویو من دیگ خسته شدم از تحمل کردنت نمیخام دیگ رابطمونو ادامه بدیم چیفویو یکم شکه شده بود بعد چن ثانیه که ویندوزش بالا اومد یکم بغض کرد و گف: اگه اینجوری راحتی میتونی بری ... باجی سان گفت زیاد وابستت نشم من گوش ندادم ا/ت هم که از بغض بچم نا راحت شده بود بغلش کرد ا/ت :باجی سان گو خورد با هف پش... (نویسنده درحال گرفتن میله از کازوتورا ): خب میگفتی ا/ت :چیز بنی منظورم اینهکه مهم نیست وابستم بشی یا نه من هیچوقت ترکت نمیکنم ^^ . کازوتورا :(چرا نمیتونم از این متنفر نباشم؟) ا/ت :کازو من دیگ نمیخامت از اولم نمیخاستمت دیگه هم نمیتونم تحمل کنم میخام تمومش کنیم کازوتورا که کلی خسته بود و خابش میومد براید استال بغلت کرد و رفتین خابیدین کازوتورا : اینا همش تغصیر مایکیه هااا حالا هی من میگم باهاش نگرد تو قبول نمیکنی** . امیدوارم خوشتون اومده باشه من کارمو تازه شرو کردم اگ میش یکم حمایت کنین راه بی افتیم اگه کاراکتر دیگه ای مد نظرتون بود بگین^*^ لایک و کامنت شما خیلی بهم انرژی میده پس میش الان یه کامنت برام بزاری ؟ دوستون دارم بای بای
9 ماه پیش در تاریخ 1402/10/24 منتشر شده است.
342 بـار بازدید شده
... بیشتر